متن نامه سرورم بابک خرمی به پادشاه روم

با درود بر ایرانیان راستین
چندی بود که دل تنگ نوشتن از سرورم بابک خرمی بودم ولی
زمان اندکم این مجال را نمی داد،هر چند در وبلاگ پیشینم
از بابک خرمی بسیار نوشتم ولی اندیشه‌ام این است:هنوز
آنچه را که شایسته است را ننگاشتم که ازاین بابت شرمگینم!
زیرا من که خود را از تبار وی و پیرو وی می دانم باید بیشتر
درموردش بنویسم تا درانتشار افکارش کم کاری از سوی من نشده
باشد.تا آنکه چندی پیش در کتاب نایابی که به امانت گرفته
بودم نوشته‌ای در مورد بابک خرمی خاندم که با آنکه بابک
را به نیکی می شناختم به سختی تکان خوردم!در کتاب به گفته
یکی از مورخین تازی استناد کرده بود که : زمانی  که بابک
خرمی سوار بر پیل بزرگ خلیفه تازیان در شهر تازیان گردانده
می شد تا خلیفه پیروزی خود را در اسیر کردن بابک به رخ
مخالفانش بکشد،بابک در حالی که تازیان گرداگرد پیلش را گرفته
بودند و هل هله می کردند و دشنام می دادند آنها را شماره
می کرده و از اینکه آن همه تازی از شمشیر او و پیروانش رهایی
جستند افسوس می خورده!به راستی وی مردی میهن دوست،
دشمن ستیز و سازش ناپذیر بود که بدبختانه بیشتر ایرانیان امروزی
آنگونه که قهرمانان بیگانگان را می شناسند قهرمانان میهن خود مانند
بابک را نمی شناسند پس شایسته سوگی هستیم که بر میهنمان در
این چند سال رفت و می رود زیرا ما با میهن خود بیگانه هستیم!
همچنین در این کتاب به نامه بابک خرمی به پادشاه روم برخوردم
که در وبلاگ پیشینم نیز به این نامه اشاره کردم ولی متن آن را
در دست نداشتم تا برای شما بنویسم...متن این نامه در تاریخ
ابن خلدون آورده شده است :

پادشاه تازیان هرچه لشکر داشت به جنگ من فرستاد تا درزی(خیاط)
و خورشگر(آشپز)خویش و دیگر کس با او نمانده است،اگر رای آمدن
داری،با سپاه خویش اکنون هرچه خاهی کردن بتوانی و اگر خاهی
جنبیدن اکنون بجنب که چون تو بر زمین ایشان بیرون شوی کس پیش
تو نیاید!(برگرفته‌ از کتاب بابک‌ دلاورآذربایجان نوشته ‌مرحوم
‌استاد ‌سعید نفیسی‌ـ برگ109)

این نامه سند بزرگیست زیرا برخی از مزدبگیران بیگانگان که
خاهان جدایی آذربایجان از میهنمان به بهانه ترک زبان بودن
هستند بابک را ترکی می دادند که برای آزادی آذربایجان می‌جنگیده
(نه آزادی ایران)
این نامه که به پارسی نوشته شده‌است این پرسش را به وجود می‌آورد:
چرا بابک که ترک بوده و خاهان خودمختاری آذربایجان برای پادشاه
روم که به رومی سخن میرانده نامه‌ای به پارسی مینگارد؟
چرایش را نمی گویم که اگر کمی بیاندیشید به آن پی خاهید برد!
یا اگر بابک یک ترک بود و با ایرانیان در ستیز(به گفته‌ی شما)
پس چرا دارای یکی از نامهای کهن ایرانی بود؟
بابک از ریشه نام پاپک،یکی از نامهای کهن ایرانی است که در
تاریخ ساسانیان به آن برمی‌خوریم که جد اردشیر پاپک نامی بوده
و از همین روی او را اردشیر پایکان می نامند!چرا یک ترک
ایرانی ستیز باید نامی ایرانی داشه باشد؟
چرا وی باید نام دشمنان خویش را بر خود گزاشته باشد؟
دلیلی به جز نادرستی سخنان شما ندارد!
ای خودفروختگان اگر بابک ترک و ایرانی ستیز بود،چرا نام
تمامی سرداران بزرگش ازاسامی کهن‌ایرانی بوده؟نام‌های آزین
ترخان،رستم،جاودان سرداران بابک که تاریخ نویسان به آن اشاره
کردندآنچنان گویااست که نیاز به مدرک آوردن نیست تا ایرانی بودن
نامهای ایشان را بنمایم...
در مورد یاوه بودن سخن ایشان سخن ها توانم گفت ولی ایشان چندان
ارزشی ندارند تا زمانی بیش از این را برایشان بگذاریم!بهانه گفتن
از سررم بود و شاید هم دانا کردن گروهی اندک که نادانسته بابک
را ترک می دانند!

برافراشته باد درفش شکوهمند کاویانی
پایند ایران
سرنگون باد خلافت دوباره‌ی تازیان با کوشش من و تو