با یادآوری اینکه هر افسانهای ریشهای هرچند کوچک در
راستی دارد افسانه آرش را برای شما بازگو میکنم،باید
دانست تمام افراد اساطیری تاریخ ما ایرانیان،بنا به
گفتهی کاووشگران بزرگ تاریخمان،وجودی راستین داشتند
ولی در برخی از جاها زندگی آنها با افسانه آمیخته شده
است،نتیجه گیری در مورد اینکه کار آرش کمانگیر چه
بوده است که او را یک اسطوره کرد وافسانهاش به وسیله
نیاکانمان ساخته شد را به خود شما وامیگزارم:
آرش کمانگیر که با پرتاب تیری از یکی از بلندیهای البرز
به سوی کوهی در کرانه آمودریا مرزایران وتوران را نشانه
نهاد در زمان منوچهرشاه میزیست.در تیریشت(بندهای 6و37)
شتاب تیرش به شتاب ایزدباران تشبیه شده است.در اوستا
ناماو به گونه »اَرِخشَ« و در پهلوی »شِپاک تیر« و درپارسی
شیوا تیر و آرش کمانگیر است و مشهور به سخت کمان و تیر
تیزرو است.بهرامچوبین سردار نامی ایران خود را از تبار
آرش میدانست.ابوریحان بیرونی در مورد آرش کمانگیر چنین
می گوید:
پس از آنکه افراسیاب بر منوچهر چیره شد و در تپورستان
(طبرستان)گرداگرد او را گرفت،بر این پیمان شدند که مرز
ایران و توران با پرتاب تیری نشانه شود.در این هنگام
فرشته اسفندارمذ نمایان شد و فرمان داد تا تیروکمانی
چنان که در اوستا بیان شده است،برگزینند.(در اوستای
کنونی درمورداین تیر چیزی گفته نشدهاست،پیداست اوستای
زمان ابوریحان از اوستای کنونی کاملتر بودهاست)آنگاه
آرش را که مرد پاک و حکیم و دینداری بود،برای انداختن
تیر بیاورند.آرش برهنه شدوبدن خویش رابه کسان نمایاند
وگفت:ای پادشاهوای مردم!به تنم بنگرید.مرا زخموبیماری
نیست؛ولی میدانم که پس ازانداختن تیر،پارهپاره شوم و
فدای شما گردم.
پس از آن،دست به چله کمان بردوبه نیروی خداداد تیراز
شست رها کردوخود جان داد.اهورمزدا به باد دستورداد تا
تیر را نگاهداری کند.آن تیر از کوه رویان به دورترین
مکان خاور،به فرغانه رسیدوبه ریشه درخت گردکانی(که در
جهان بزرگتر از آن درختی نبود)نشست.آنجا را مرز ایران
و توران شناختند.گویند ازآن جا که تیرپرتاب شدتا بدان
جایی که فرونشست شستهزارفرسنگ درازا است.از آن پس جشن
تیرگان به مناسبت این پیمان آشتی میان ایران و توران
برپا شد.
باید اشاره کنم در تاریخ طبری و بلعمی این افسانه با
اندکی دگرگونی آمده است.
(دراین یادداشت ازکتاب ستودهی اوستا یاری گرفته شدهاست)
به درود
پاینده باد راه پانایرانیسم
برافراشته باد درفش کاویانی
به نام خداوند خورشید و ماه
که دل را به نامش خرد داد راه
جز او را مدان کردگار سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
درودی دارم برخاک خستهام ایران،که به خود بسیار ستم
دیده و درپی آزاد زیستن تمام مردمش در آتش دشمنی بیگانگان
و خاموشی خاکستر به جا ماندهی یارانش میسوزد...
سپس درودمن بر روان تمام جان باختگان راه آزادیوسربلندی
میهنم ایران از ابتدای وجودش تا به امروز.
من یک پارسی هستم و برآنم تا به همراه دیگر پارسیان به
رهبری فکری بابک خرمدین،میهنم را از چنگال دین وحکومت تازیان
برهانم!زیرا پس از سالها کنکاش بر این باور رسیدم که یکی از
دلایل نگون بختی ماایرانیان،دین اهریمنی تازیان است که همچون
ماری برآرمانهای بلندایرانیان،سالهای متمادیست چنبره زدهاست!
هر روز که می گذرد باور من در این مورد استوارتر میشود...
پیش از این دراین آدرس برای میهنم و هممیهنانم مینوشتم ولی
اکنون به دلیل کارهای بسیار زیادی که داشتم رمز ورودی وبلاگم
را فراموش کردم و در پایان مجبور شدم در این خانه جدید به
ادای باری که در برابر میهنم دارم بپردازم.
این دگرگونی را به فال نیک میگیرم و در این سنگر تازه،روشهای
نوینتری را در مبارزهام به کار می بندم.
روشهایی که بااستفادهازتجربه 11ماهوبلاگ نویسی به دستآوردم.
هم میهن بایسته است به پیوندهای موجود در وبلاگم بروید زیرا
بیشتراین تارنماها را بسیار مفید و ارزشمند دیدم.
به وبلاگ گزشته من هم بروید زیرا در مورد:
پیروز پارسی و کار بزرگش
پیامبر ایرانیان ابومسلم مروی خراسانی
سنباد بزرگ و اندیشه بزرگش
نقاب پوش دلیر
سردار استقلال ایران زمین،بابک خرمدین
سردار سپیدپوشان تپورستان
یادداشتهایی را نگاشتم.یادداشتهایی که با خاندن آنها پی به
افسانه بودن استقبال ایرانیان از تازیان می برید.
نیروی من در نوشتارم است وهیچ گونه سلاحی ندارم ونمیخاهم که
داشته باشم تا با تازیان وتازیزدگان بجنگم!زیرا بر این باورم
که بنیاد فکری تازیان آنگونه سست ولرزان است که در برابر
هرگونه گفتار نیرومند مخالفی زانو خاهد زد،برای همین است که
این دین،مخالفان فکری خویش را نابود میکند زیرا توان پاسخ دادن
آنها را ندارد.در مقابل اندیشه خشک(تعصب) در این دین آنگونه
نیرومند است که با وحشیگری ویژه خود توانایی سرکوب هر جدال
فیزیکی را دارد .بر این اساس تمام کوشش این کوچک نادان براین
است که ایرانیان رابا گزشتهی پرشکوهولی تاریک شدهی خویش آشنا
سازد!این شیوهی مبارزهی من است=گام برداشتن درجهت مخالف گام
تازیان!آشنا کردن ایرانیان با پیشینه خویش:همان چیزی که
تازیان و تازیزدگان سخت از آن در بیم و هراسند!
در این راه دشوار دست هر ایرانی میهن دوست را که خاهان یک
ایران بزرگ وآبرومنداست را با داشتن هر اندیشه مبارزاتی به
گرمی میفشارم!امیدوارم ایرانیان نیز این کوچک را یاری دهند.
مخالفت سرسخت گونهی این کوچک با دین اهریمنی اسلام به مفهوم
دشمنی این نادان با تمام مسلمانان نیست!اندیشه تمام هممیهنان
مسلمانم برای این کوچک دارای احترام است،تنها مبارزه من با
آن دینی است کهفرمان به نابودی هراندیشه آزاد و میهنپرستانه
می دهد!زیرا گروهی اندکی از مسلمانان نیز هستند که میهنشان
ایران را به راستی دوست میدارند،مانند:ابومسلم سردار بزرگ
باختر ، نادر شاه ، امیر کبیر و... که مسلمان بودند ولی
میهنشان را نیز به راستی دوست می داشتند.
من هرگز سخنی را برای خوش آمد هیچ کس نخاهم گفت و برایم هیچ
ارزشی ندارد که گروه بسیاریاز هم میهنانم به دلیل (شاید بتوان
گفت : )جهل خویش مرا به دلیل یورشم به اسلام ترک کنند!
زیرا در پاک بودن راه خویش برای میهنم هیچ شکی ندارم!
سربازی هستم،پرچم فریدون برافراشته بر سرم،پیشوایم
بابک خرم دین،بااندیشه سنباد و با پوشش مازیار و به تنهایی
فرود پسر سیاوخش،خون داریوش شاه بزرگ در رگانم ومنشور
کوروش شاهبزرگ پیش رویم،دینمایران و افتخارم زرتشت پاک
و کتاب آسمانیم شاهنامه فردوسی است.
به درود
آزین خرمدین
sarbaz_iran@yahoo.com
« هم میهن شرکت نکردن در انتخابات حق قانونی شماست »